آنچه در این مجموعه یاد شده جرعه ای از مقامات معنوی حضرت فاطمه معصومه علیها السلام است، آنکه به پاس زیارت با معرفتش بهشت برین پاداش می دهند.
جلال و جبروت فاطمه زهرا علیها السلام
آقای شیخ عبدالله موسیانی، از استادش، حضرت آیه الله مرعشی نجفی قدّس سرّه نقل کردند که به طلاب می فرمود: «علت آمدن من به قم این بود که پدرم آسید محمود مرعشی نجفی (که از زهّاد و عبّاد معروف بود) چهل شب در حرم حضرت امیر علیه السلام بیتوته کرد تا آن حضرت را ببیند، شبی (در حال مکاشفه) حضرت را دیده بود که به ایشان می فرماید: «سید محمود چه می خواهی؟» عرض می کند: «می خواهم بدانم قبر فاطمه زهراء علیها السلام کجاست تا آن رازیارت کنم.»
حضرت فرموده بود: «من که نمی توانم بر خلاف وصیت آن حضرت، قبر او را معلوم کنم.»
عرض کرد: «پس من هنگام زیارت چه کنم؟» حضرت فرمود: «خدا جلال و جبروت حضرت فاطمه علیه السلام را به فاطمه معصومه علیها السلام عنایت فرموده است، هرکس بخواهد ثواب زیارت حضرت زهرا علیها السلام را درک کند به زیارت فاطمه معصومه علیها السلام برود.»
آیه الله مرعشی می فرمود: «پدرم مرا سفارش می کرد که من قادر به زیارت ایشان نیستم اما تو به زیارت آن حضرت برو، لذا من به خاطر همین سفارش، برای زیارت فاطمه معصومه علیها السلام و ثامن الائمّه علیهم السلام آمدم و به اصرار مؤسس حوزه علمیه قم، حضرت آیه الله حایری در قم ماندگار شدم.»
آیه الله مرعشی در آن زمان می فرمود: «شصت سال است که هر روز من اوّل زایر حضرتم.»(16)
عنایت حضرت به زائران مرقدش
آقای شیخ عبدالله موسیانی از حضرت آیه الله مرعشی نجفی نقل کردند که: شب زمستانی بود که من دچار بی خوابی شدم؛ خواستم حرم بروم، دیدم بی موقع است، آمدم خوابیدم و دست خود را زیر سرم گذاشتم که اگر خوابم برد خواب نمانم، در عالم خواب دیدم خانمی وارد اتاق شد (که قیافه او را به خوبی دیدم ولی آن را توصیف نمی کنم) به من فرمود:
«سید شهاب! بلند شو و به حرم برو؛ عدّه ای از زایران من پشت در حرم، از سرما هلاک می شوند، آنها را نجات بده.»
ایشان می فرمایند: من به طرف حرم راه افتادم، دیدم پشت درِ شمالیِ حرم (طرف میدان آستانه) عدّه ای زایران اهل پاکستان یا هندوستان (با آن لباس های مخصوص خودشان) در اثر سردی هوا پشت در حرم دارند می لرزند، در را زدم، حاج آقا حبیب (که جز خدّام حضرت بود) با اصرار من در را باز کرد، من از مقابل و آنها هم از پشت سر من وارد حرم شدند و آنها در کنار ضریح آن حضرت مشغول زیارت و عرض ادب بودند؛ من هم آب خواستم و برای نماز شب و تهجّد وضو ساختم.(17)
حل مشکل شهریه طلاب
آیه الله العظمی سید صدرالدین صدر قدّس سرّه نقل می کند:
بعد از مرحوم آیت الله العظمی حایری قدّس سرّه، مدتی من زمام امور حوزه را به دست گرفتم و شهریه طلبه ها را عهده دار بودم. (گویا فرمودند: ماهی سه تومان به هر طلبه شهریه می دادیم) تا این که یک ماه وجهی نرسید، مجبور شدیم قرض کنیم و شهریه را بدهیم، ماه دوم نیز پولی نرسید، باز هم قرض کردیم و شهریه را دادیم، ولی ماه سوم دیگر جرأت نکردیم قرض کنیم.
جمعی از طلبه ها، برای گرفتن شهریه به خانه آمدند. من هم اظهار کردم که در بساط نیست، مبلغ زیادی هم مقروض شده ام.
یک مرتبه صدای گریه طلاب بلند شد، گفتند: “پس چه کنیم؟ نه در مدرسه تأمین امنیّت داریم (با توجّه به فشار و خفقان دوران رضاخان) و نه می توانیم به وطن برگردیم، اگر این جا هم خرجی نداشته باشیم، دقیقاً توهین هایی که می کنند صادق می شود”؛ خلاصه طوری صحبت کردند که من هم گریان شدم. گفتم: «آقایان! تشریف ببرید. ان شاءالله تا فردا برای شهریه کاری خواهم کرد».
آنها رفتند و من تا شب هرچه فکر کردم، فکرم به جایی نرسید. تمام شب را هم فکر کردم و خوابم نبرد، بالأخره سحر برخاستم تجدید وضو کردم و به حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام مشرّف شدم. حرم بسیار خلوت بود و کسی آمد و شد نداشت. بعد از ادای نماز صبح و مقداری تعقیب، با حالت ناراحتی شدیدی که همه اش منظره روز گذشته را در نظرم جلوه گر می کرد، پای ضریح مطهر آمدم و با حالت عصبانیّت و ناراحتی به حضرت معصومه علیها السلام عرض کردم: «عمه جان! این رسم نیست که عدّه ای از طلاب غریب در همسایگی شما و در کنار گوش شما از گرسنگی جان بسپارند. اگر می توانید اداره کنید بسم الله! و اگر توانش را ندارید به برادر بزرگوارتان حضرت علی بن موسی الرّضا علیه السلام و یا به جدّ بزرگوارتان حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام حواله فرمایید». (یعنی بساط حوزه را از قم برچینید و طلاب را به مشهد مقدّس و یا نجف اشرف اعزام نمایید). این را گفتم و با حالت قهر و عصبانیّت از حرم بیرون آمدم و وارد همین اتاق شدم (اتاقی است در بیت مرحوم آیت الله صدر، بین بیرونی و اندرونی) و نشستم.
مرتباً منظره روز گذشته جلو چشمم می آمد و حالم منقلب می شد. برخاستم قرآن کریم را برداشتم که قرآن بخوانم بلکه مقداری از ناراحتیم کاسته شود، از شدّت پریشانی نتوانستم بخوانم.
ناگهان دیدم درب اتاق را می زنند، گفتم: “بفرمایید”. در باز شد، کربلایی محمد (پیر مرد پیشخدمت) وارد شد و گفت: “آقا! یک نفر با کلاه شاپو و چمدانی در دست می گوید: «همین الآن می خواهم خدمت آقا برسم و وقت ندارم که بعداً بیایم. من ترسیدم و گفتم: “نمی دانم آقا از حرم آمده یا نه، حالا چه می فرمایید؟»
گفتم: “بگو بیاید، اگرچه راحتم کند.”
کربلایی محمد برگشت، طولی نکشید که مردی موقّر و متشخّص، با کلاه شاپو بر سر و چمدانی در دست وارد شد. چمدان را گوشه اتاق گذاشت، شاپو را از سر برداشت و سلام کرد. جواب دادم. جلو آمد و دستم را بوسید. سپس عذرخواهی کرد و گفت: “ببخشید چون وقت نداشتم، بد موقع خدمت شما شرفیاب شدم. همین الآن که ماشین ما بالای گردنه سلام رسید و نگاهم به گنبد حضرت معصومه علیها السلام افتاد، ناگهان به فکرم رسید که من با آتش و باد مسافرت می کنم و هر ساعت برایم احتمال خطر هست. با خود گفتم: اگر پیش آمدی شود و بمیرم و مالم تلف شود و دَین خدا و سهم امام علیه السلام در گردنم بماند چه خواهم کرد؟” (ظاهراً همان وقتی که مرحوم آیه الله صدر به حضرت معصومه علیها السلام عرض حاجت می کرده، این فکر به ذهن آن مرد مؤمن رسیده بود).
وی افزود: «لذا وقتی که به قم رسیدیم از راننده خواستم که مقداری در قم صبر کند تا مسافرین به زیارت بروند و من هم خدمت شما برسم.»
فرمود: اموالش را حساب کرد و مبلغ زیادی بدهکار شد. درِ چمدانش را باز کرد و به اندازه ای وجه پرداخت که علاوه بر ادای قرض ها و پرداخت شهریه آن ماه، تا یک سال شهریّه را از آن پول پرداخت نمودم. آنگاه به حرم مشرّف شدم و از حضرت معصومه علیها السلام تشکر کردم.(9)
خلاص از مستأجری
آیه الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی قدّس سرّه نقل می کند:
«وقتی که از نجف اشرف به شهر قم مهاجرت کردیم، منزل محقّری را در پایین شهر اجاره کردیم و با نهایت فقر و قناعت روزگار می گذراندیم.
زن صاحب خانه، بسیار زن بد اخلاق و سخت گیری بود و ایراد فراوانی می گرفت. حتی موقع شستن رخت و لباس با همسر من دعوا می کرد و می گفت: «رخت ها را ببرید در کنار رودخانه بشویید تا چاه منزل پُر نشود».
یک روز بر سر این موضوع با همسرم دعوا و سر و صدای بسیار کرد، من حوصله ام سرآمد و دل تنگ شدم و قلبم پریشان شد.
چاره ای نیافتم جز این که با آن حالت پریشان برخاسته، به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرّف شوم و با آن حضرت راز و نیاز کنم. پس از سلام و زیارت و نماز، متوسّل به آن حضرت شده، آن بزرگوار را به درگاه خداوند شفیع قرار داده، عرض کردم: «بی بی جان! من میهمان تو هستم و به آستان تو پناه آورده ام، از خدا بخواه که مرا از این گرفتاری مستأجری خلاص کند.» دعا و گریه کرده، برگشتم.
چند روزی نگذشته بود که نامه ای از عمویم، از شهر تبریز به دستم رسید؛ نامه را خواندم و دیدم نوشته: من نذر کرده بودم اگر حاجتم روا شود برای یک طلبه ای که در قم درس می خواند و خانه ندارد یک باب خانه بخرم، اکنون حاجتم روا شده، خواستم به نذرم وفا کنم و چون دیدم شما نیز خانه ندارید ترجیح دادم که پول خانه را به شما بدهم، لذا مبلغ ششصد تومان حواله دادم که بروید در بازار قم، از حاج محمد حسین یزدی، تحویل بگیرید. بدین وسیله خداوند از برکت حضرت فاطمه معصومه علیها السلام ما را از گرفتاری مستأجری خلاص کرد».(8)
هلاکت مزدور گستاخ در عصر رضاخان و کشف حجاب
روزی رئیس شهربانی که مردی گستاخ و بد زبان بود، به حرم مطهر حضرت معصومه علیها السلام وارد می شود و در همان جا به زنان با حجاب حمله می کند، تا چادر را از سرشانبگیرد، آه و ناله زنان بلند می شود، در همین وقت غیرت آیهالله مرعشی نجفی که در آن جا حضور داشت، به جوش می آید و به آن قسمت رفته، برای جلوگیری از آن، سیلی محکمی به صورت رئیس شهربانی می زند. او که از این سیلی، سخت یکّه خورده بود، آیه الله مرعشی را تهدید به قتل می کند؛ ولی روز بعد همین رئیس گستاخ وارد بازار قم می شود. از قضا قسمتی از سقف ساختمان بازار بر سر او خراب شده، در همان دم به هلاکت می رسد و می میرد.(10)
رؤیای نورانی و حل مشکلات مالی
آیه الله العظمی سید شهاب الدین مرعشی نجفی (متوفای شهریور 1369 ش.) می فرمود: روزگاری که جوانتر بودم، روزی بر اثر مشکلات فراوانی که داشتم، از جمله می خواستم دخترم را شوهر دهم، ولی مال و ثروتی نداشتم تا برای دخترم جهیزیّه تهیه کنم. با ناراحتی به حرم حضرت معصومه علیها السلام رفتم و با عتاب و خطاب در حالی که اشکهایم سرازیر بود گفتم: «ای سیّده و مولای من! چرا نسبت به امر زندگی من اهمیّت نمی دهی؟ من چگونه با این دست خالی دخترم را شوهر دهم؟» سپس با دلی شکسته به خانه برگشتم، حالت غشوه مرا فرا گرفت. در همان حال شنیدم در می زنند. رفتم و در را باز کردم، شخصی را دیدم که در پشت در ایستاده، وقتی مرا دید گفت: «سیّده تو را می طلبد.» با شتاب به حرم رفتم. وقتی که وارد صحن شریف آن حضرت شدم، چند کنیز را دیدم که به تمیز کردن ایوان طلا اشتغال داشتند. از سبب آن پرسیدم. گفتند: اکنون سیّده می آید، پس از اندکی، حضرت فاطمه معصومه علیها السلام آمد، در حالی که در شکل و شمایل، مانند مادرم فاطمه زهرا علیها السلام بود. (چون جدّه ام زهرا علیها السلام را سه بار قبل از آن، در خواب دیده بودم) نزد عمّه ام حضرت معصومه علیها السلام رفتم و دستش را بوسیدم، به من فرمود: «ای شهاب! کی ما در فکر تو نبوده ایم، که ما را مورد عتاب قرار داده، از دست ما شاکی هستی، تو از زمانی که به قم آمدی زیر نظر ما و مورد عنایت ما بوده ای.»
وقتی که از خواب بیدار شدم، فهمیدم که نسبت به حضرت معصومه علیها السلام اسائه ادب کرده ام. هماندم برای عذرخواهی به حرم شریفش رفتم، از آن پس حاجتم برآورده شد و در کارم گشایشی صورت گرفت و مشکل زندگیم حل و آسان گردید».(11)
شفای بیماری دست
آیه الله العظمی حاج شیخ محمدعلی اراکی قدّس سرّه:
دستم باد می کرد و زخم می شد، لذا همیشه باید خاک تیمم همراهم باشد و تیمّم کنم، چون وضو نمی توانستم بگیرم و معالجات هم تأثیر نمی کرد، تا این که به حضرت معصومه علیها السلام متوسل شدم و ملهم شدم که دستکش دستم کنم و چنین کردم، خوب شد.(12)
سفارش حضرت رضا علیه السلام به حضرت معصومه علیها السلام
آیه الله العظمی حاج شیخ محمدعلی اراکی قدّس سرّه:
آقای حاج شیخ حسنعلی تهرانی(ره) (جد مادری آقای مروارید، از علمای بزرگ، که اواخر عمر خود را در مشهد مقدّس ساکن شد و در همانجا فوت کرد و در بالاسر حرم حضرت رضا علیه السلام دفن شد، قریب پنجاه سال، در نجف اشرف، به تحصیل علوم اسلامی اشتغال داشته، از شاگردان فاضل میرزای بزرگ محسوب می شد) برادری داشت به نام حاج علی شال فروش که از تجّار بازار بوده، در تمام مدتی که برادرش در نجف مشغول تحصیل بود هر ماه پنجاه تومان (که در آن موقع مبلغ قابل توجه ای بود) به او شهریه می داده، تخلّف هم نمی کرد تا این که آن برادر تاجر، فوت می کند و جنازه او را به قم حمل می کنند و در یکی از مقبره های طرف قبله صحن بزرگ دفن می شود که مقبره اختصاصی ایشان بود. آقای حاج شیخ حسنعلی تهرانی در آن موقع در مشهد سکونت داشته، طی تلگرافی از فوت برادر تاجرش مطلع می شود؛ پیش خود می گوید الآن وقت جبران خدمات برادر است. لذا به حرم امام رضا علیه السلام مشرّف می شود، می رود پای ضریح حضرت امام رضا علیه السلام و به حضرت عرض می کند که: برادرم در این همه مدّت که به من خدمت کرده، یک مرتبه هم نتوانستم جبران کنم، جز همین که بیایم این جا و به شما عرض کنم و از شما خواهش کنم اکنون که برادرم فوت شد، شما به خواهرتان حضرت معصومه علیها السلام سفارش برادر مرا بفرمایید تا به برادرم کمکی کند.
همان شب، یکی از تجّار که از قضیّه اطلاع نداشته، خواب می بیند که به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرّف شده، آن جا می گویند که: حضرت امام رضا علیه السلام هم تشریف فرما شده اند به قم، یکی به علت زیارت خواهرشان. و دیگر به علت سفارش برادر حاج شیخ حسنعلی تهرانی به حضرت معصومه علیها السلام. شخص خواب بیننده، معانی خواب را نمی فهمد و برای حاج شیخ حسنعلی خواب را نقل می کند و مرحوم حاج شیخ حسنعلی می گوید: «در همان شب که تو خواب دیدی، من متوسل شدم به امام رضا علیه السلام و به این صورت به خواب شما آمده، این از رؤیاهای صادقه است».
مرحوم آیه الله العظمی آقا سید محمدتقی خوانساری(ره) پس از شنیدن این خواب فرمود: «ازا ین خواب استفاده می شود که قم در حریم حضرت معصومه علیها السلام است. باید حضرت امام رضا علیه السلام به قم تشریف بیاورند و سفارش برادر حاج شیخ حسنعلی تهرانی را به حضرت معصومه علیها السلام بفرمایند، تا حضرتش بعد از سفارش حضرت امام رضا علیه السلام، در کار برادر حاج شیخ حسنعلی توجه کند. و الا خود حضرت امام رضا علیه السلام مستقیماً مداخله نمی کند در کار، چون این در محدوده حضرت معصومه علیها السلام است و مداخله در این محیط نمی شود.»(13)
لطف حضرت معصومه علیها السلام به مدّاحان
آیهالله العظمی اراکی (قدّس سرّه) می فرماید:
آقا حسن احتشام (فرزند مرحوم سید جعفر احتشام) از منبری های قم بودند (پدر و پسر) از قول آقا شیخ ابراهیم صاحب الزّمانی تبریزی (که مرد روضه خوان با اخلاصی بود و قبل از درس مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حایری(ره) چند دقیقه خطبه ای از نهج البلاغه و ذکر مصیبت مختصری می خواند) نقل کرد که: «ما اهل منبر با هم در مواقع تعطیلی دوره ای داشتیم، و دورهم جمع می شدیم و خودمان برای خودمان روضه می خواندیم. شبی من (یعنی آقا شیخ ابراهیم صاحب الزّمانی) در خواب دیدم که خواستم به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرّف شوم، گفتند: حرم قُرُق است، برای این که حضرت معصومه علیها السلام با حضرت زهرا علیها السلام در بالای ضریح خلوت کرده اند و کسی را راه نمی دهند.
من گفتم: مادرم سیّده بوده است و من محرم هستم، به من اجازه دادند رفتم دیدم که بله این دو باهم نشسته اند و در بالای ضریح با همدیگر صحبت می کنند، از جمله صحبت ها این بود که حضرت معصومه علیها السلام به حضرت زهرا علیها السلام عرض می کند: «حاج سید جعفر احتشام (روضه خوان، روضه خوان را خودم می گویم) برای من مدحی گفته است و ظاهراً آن مدح را برای حضرت زهرا علیها السلام می خواند».»
آقا شیخ ابراهیم این خواب را در آن جلسه دوره ای که اهل منبر در آن جمع بودند و حاج احتشام هم حضور داشت نقل می کند، حاج احتشام می گوید: «از آن شعرها چیزی یادت هست؟» گفت: «بله در آخر شعر داشت، دخت موسی بن جعفری. تا این را گفت حاج احتشام زد زیر گریه و گفت: «بله توی اشعار من این کلمه هست.»
این احتشام، از منبری های قم بود و خیلی هم با حال بود؛ هیچ منبریی را ندیدم که خودش گریه کند و ایشان خودش روضه می خواند و خودش گریه می کرد، بکّاء بود و گریه زیاد می کرد.
آقا حسن احتشام، فرزند حاج احتشام گفت: به ایشان گفتم: «شعرا در آخر شعرشان تخلّص دارند. شما هم برای خود تخلّص تعیین کن»، هرچه گفتم قبول نکرد تا با اصرار این شعر را گفت:
ای فاطمه به جان عزیز برادرت
بر احتشام لطف نما قصر اخضری
ایشان گفت: «قصر اخضر هم لطف کردند.» گفتم: چطور؟ گفت: «همان جا که آقای مرعشی(ره) سجّاده می انداختند، آن جا را به رنگ سبز گچ کاری کردند با سنگ مرمر و قبر حاج احتشام در همان قسمت از مسجد بالاسر واقع شد.»(14)
شفاعت برادر
حجهالاسلام و المسلمین علی اکبر مهدی پور:
آیه الله شبیری، کرامتی را در مورد حاج حسینعلی، برادر مرحوم حاج شیخ حسنعلی تهرانی (متوفای 1325 ه.) نقل کردند، سپس فرمودند: «مرحوم حاج شیخ حسینعلی تهرانی، جدّ امّی آقای مروارید است و لذا بهتر است از خود ایشان بپرسید، روز 23 ذیقعده 1414 قمری، که روز زیارتی مخصوص حضرت امام رضا علیه السلام، بود برای عتبه بوسی امام رضا علیه السلام شرفیاب بودیم، با جمعی از دوستان به خدمت آیهالله مروارید رسیدیم و متن داستان را از ایشان استماع کردیم. اینک شرح مختصری در مورد حاج شیخ حسنعلی، معروض داشته، به اصل داستان می پردازیم:
حاج شیخ حسنعلی تهرانی، فرزند حاج محمود تاجر تبریزی از بزرگان و علمای عصر خویش، از شاگردان میرزای شیرازی و از مدرسین عالی رتبه سامرّا در عهد میرزا بوده است.
هر وقت میرزا به نماز نمی آمد، ایشان به جای میرزا نماز جماعت را اقامه می کرد، همه صلحا و اتقیا به او اقتدا می کردند. به سال 314 هجری، (دو سال بعد از رحلت میرزا) به تهران آمده، بعد از اندک توقّفی به مشهد مقدس مشرّف شده، در آنجا رحل اقامت افکنده است.
در مسجد گوهرشاد، نماز جماعت می خواند؛ کسانی که با هیچ کس نماز نمی خواندند در نماز ایشان حضور می یافتند و بسیاری از فضلای آن روز در درس ایشان شرکت می کردند تا در 14 رمضان 1325 هجری، در مشهد مقدس وفات کردند.
او برادری به نام حاج میرزا حسینعلی داشته که در دربار ناصرالدین شاه بوده، تمام لباس های شاه زیر نظر او دوخته می شد. روزی، مرحوم حاج شیخ حسنعلی در حرم امام رضا علیه السلام متوسل می شود و عرض می کند: «برادر من در دربار بود و طبعاً حقوق و مظالم زیادی به گردنش خواهد بود، از شما می خواهم در حقّ او شفاعت فرمایید.»
جنازه او را با تشریفات خاصّی، از تهران به قم می برند و بعد از شوط دادن در حرم، در یکی از بقاع صحن مطهّر به خاک می سپارند.
یکی از علمای بزرگ، همان شب در عالم رؤیا می بیند که جنازه را از تهران به طرف قم تشییع می کنند ولی مأمورین عذاب نیز همراه تابوت می روند و در مسیر تشییع او را به انواع عذاب ها، عذاب می کنند. هنگامی که جنازه به صحن مطهّر می رسد، مأمورین عذاب دمِ درِ صحن مطهر می ایستند و به احترام کریمه اهل بیت وارد صحن نمی شوند.
در آن هنگام، بانوی مجلّله ای از حرم مطهّر خارج می شود و به این فرشته ها که مأمور عذاب بودند می فرماید: «برادر ایشان به برادر من متوسل شده، برادرم در حقّ او شفاعت کرده است، دیگر شما برگردید و با او کاری نداشته باشید. فرشته ها اطاعت می کنند و بر می گردند.»
این رؤیای صادقه را آقای مروارید، از آقای شیخ عبدالعظیم سوادکوهی نقل کردند، ایشان نیز بدون واسطه از پدرشان نقل کرده بودند و پدر ایشان این خواب را دیده بود!(15)
عنایت حضرت به زائر برادر
آقای شیخ عبدالله موسیانی:
ما عازم مشهد مقدّس بودیم در حالی که در آن جا به علت جمعیّت زیاد زایران، منزل به سختی پیدا می شد. من با اطلاع از این مشکل به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرّف شدم و خیلی خودمانی گفتم: «بی بی جان! ما عازم زیارت برادر شماییم، خودتان عنایتی بفرمایید.» عازم مشهد شدیم، دیدیم منزل بسیار کمیاب است، نزدیک حرم از تاکسی پیاده شدیم، ناگهان دیدم جوانی از داخل کوچه به طرف من آمد و به من گفت: منزل می خواهید؟ گفتم: بله، گفت: دنبال من بیا،با او رفتم. مرا داخل خانه اش برد، اتاق بزرگ و خوبی را به ما داد.ما وقتی در آن جا مشغول جابه جایی وسایل بودیم، خانم ایشان ما را برای ناهار دعوت کرد؛ بعد از تشرّف به حرم و زیارت و نماز، ناهار را با آنها خوردیم.
صبح روز بعد، خانم از ما سؤال کرد: شما چند روز در این جا هستید؟ گفتم: ده روز. گفت: ما به تهران می رویم، این کلید خانه،هر وقت که خواستید بروید، کلید را بدهید به همسایه ما آقای رضوی (یا رضوانی).
گفتم کرایه منزل چه می شود؟ گفت: ما صحبت آن را کرده ایم.
ما خیال کردیم مقصود ایشان صحبت درباره کرایه است با آقایی که بنا شد کلید را به او بدهیم.
چند روزی گذشت کسی آمد در خانه و گفت: من رضوی (یا رضوانی) هستم، شما هر وقت که خواستید به قم بروید، کلید را پشت آیینه داخل اتاق بگذارید و درِ منزل را ببندید و بروید.
گفتیم: کرایه چه می شود؟ گفت: درباره کرایه با من صحبتی نکردند.
ده روزِ ما تمام شد، خواستیم برگردیم، دیدیم بلیت ماشین را باید چند روز پیش تهیه می کردیم و الآن تهیه بلیت امکان ندارد، خیلی ناراحت بودیم، من از صاحب ماشینی که در نزدیک منزل ما، ماشین خودش را پارک می کرد و در مسیر تهران – مشهد مسافر جا به جا می کرد خواستم ما را هم با خودش تا تهران ببرد. او گفت: من فردا حرکت نمی کنم، ولی فردا شما را به قم می فرستم. فردا ما را تا گاراژ ماشین برد و رفت به مسئول دفتر گفت: این ها از ما هستند و می خواهند به قم بروند، او هم موافقت کرد و در بهترین جای ماشین، به ما، تعداد صندلی مورد نیازمان را داد؛ ناباورانه «بی بی» وسیله برگشت مان را هم مانند، منزل در مشهد فراهم کرد.(18)
شفای طلبه جوان نخجوانی
آیه الله العظمی مکارم شیرازی:
بعد از فروپاشی شوروی سابق و آزاد شدن جمهوری های مسلمان نشین (و از آن جمله جمهوری نخجوان) مردم شیعه نخجوان تقاضا کردند، که عدّه ای از جوانان خود را به حوزه علمیه قم بفرستند تا برای تبلیغ در آن منطقه تربیت شوند.
مقدّمات کار فراهم شد و استقبال عجیبی از این امر به عمل آمد. از بین سیصد نفر داوطلب پنجاه نفری که معدّل بالایی داشتند و جامع ترین آنها بودند، برای اعزام به حوزه علمیه قم انتخاب شدند. در این میان جوانی بود با معدّل بالا، که به سبب اشکال در یکی از چشمانش انتخاب نشده بود، با اصرار فراوان پدر ایشان، مسئول مربوطه، ناچار از قبول ایشان شد؛ ولی هنگام فیلمبرداری از مراسم بدرقه این کاروان علمی، مسئول فیلمبرداری دوربین را روی چشم معیوب این جوان متمرکز کرده، تصویر برجسته ای از آن را به نمایش گذاشت. جوان با دیدن این منظره بسیار ناراحت و دل شکسته می شود. وقتی کاروان به قم رسید و در مدرسه مربوطه ساکن شدند این جوان به حرم مشرّف شده، با اخلاص تمام متوسل به حضرت می شود و در همان حال خوابش می برد. در خواب عوالمی را مشاهده می کند و بعد از بیداری می بیند چشمش سالم و بی عیب است.
او بعد از شفا یافتن به مدرسه بر می گردد، دوستان او با مشاهده این کرامت و امر معجزه آسا، دسته جمعی به حرم حضرت معصومه علیها السلام مشرّف شده، ساعت ها مشغول دعا و توسل می شوند.
وقتی این خبر به نخجوان می رسد. آنها مصرّانه خواهان این می شوند که این جوان بعد از شفا یافتن و سلامتی چشمش بهآنجا برگردد تا باعث بیداری و هدایت دیگران و استحکام عقیده مسلمین گردد.(19)
چهل ختم قرآن آیهالله حاج سید مصطفی صفایی خوانساری قدّس سرّه:(20)
از ایشان در ایام کسالتشان، در مورد محلّ دفنشان سؤال شد، فرمود: «من چهل بار قرآن کریم را ختم کرده به محضر مقدّس حضرت معصومه علیها السلام اهدا نموده ام و از ایشان تقاضا کرده ام که قبری در حرم به من عنایت فرمایند.»
هنگامی که خبر درگذشت ایشان منتشر شد، تولیت آستانه مبارکه برای محل دفن از تهران [دفتر مقام معظم رهبری ]کسب تکلیف نمود، به ایشان گفته شد: «در همان نقطه ای که نماز جماعت می خواند، دفنش کنید» و بدینگونه با عنایت کریمه اهل بیت علیها السلام در حرم مطهّر به خاک سپرده شد.(21)
عمره مرحمتی
حجهالاسلام والمسلمین حاج شیخ مهدی فقیه ایمانی:
هنگامی که کتاب کریمه اهل بیت به دستم رسید، با خواندن بخش کرامات آن،گریه زیادی کردم. چندی بعد، در ماه جمادی الثانی 1417 قمری به قم مشرّف شدم. مطلع شدم که کتاب یکی از دوستان دانشمندم به عنوان بهترین کتاب سال انتخاب شده و جوایز ارزنده ای، از جمله یک عمره به او تعلّق گرفته است.
یکی از آثار این جانب به نام امیرالمؤمنین علیه السلام از دیدگاه خلفا» نیز به تازگی از چاپ در آمده بود. هنگامی که به حرم مشرّف شدم عرض کردم: «بی بی جان! کراماتی در کتاب کریمه اهل بیت از شما نقل شده است؛ ممکن است یکی دو تا از آنها خلاف باشد ولی همه اش که خلاف نیست و یقیناً بسیاری از آنها واقع شده است، بالاخره معلوم است که عنایات شما، شامل حال متوسّلان می شود. من این کتاب امیرالمؤمنین علیه السلام از دیدگاه خلفا را برای دفاع از جدّ مظلوم شما نوشته ام و از شما جوایز مادّی و تبلیغی نمی خواهم، فقط یک عمره به من مرحمت بفرمایید». این را گفتم و اصرار زیادی کردم.
هنگامی که به اصفهان برگشتم، گفتند: یکی از دوستان با شما کار داشت. همان روز آمد و گفت: من سال ها پیش برای عمره ثبت نام کرده ام اما حالا که نوبتم رسیده، با این سنّ و سال قادر به انجام آن نیستم. الحمدلله به حج هم مشرّف شده ام، با خود فکر کردم که خوب است چه کسی را به جای خود بفرستم، و کسی بهتر از شما به نظرم نرسید، لذا می خواهم این سفر را بپذیرید.
گفتم: سعی کنید خودتان بروید و یا یکی از اقوامتان را بفرستید و به هر صورت از او خواستم که در تصمیمش تجدید نظر کند.
اما فردای آن روز، تلفن زد و گفت: من هر چه فکر کردم دیدم خودم نمی توانم بروم و بهتر از شما هم کسی را سراغ ندارم. لذا یکی از پسرانم می آید تا همراه شما به سازمان حج برویم و فیش به نام شما منتقل شود.
فردا فیش منتقل شد و در ظرف یک هفته، با عنایت حضرت معصومه علیها السلام به عمره مشرّف شدم.(22)
شفای عجیب حاج سید جمال هژبر
مرحوم آیه الله العظمی محقق داماد، مرحوم آیه الله العظمی شیخ محمد علی اراکی، مرحوم آیه الله شیخ مرتضی حایری و آیه الله سید موسی شبیری، داستان شفای سید جمال هژبر را نقل کرده اند. این واقعه در عصر مرجعیّت آیه الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حایری(متوفای 1355 ه .ق.) اتفاق افتاده است. این ماجرا از زبان مرحوم آیه الله العظمی اراکی چنین آمده است:
یکی از سادات، به نام حاج آقا جمال هژبر فلج شده بود و او را به دوش می گرفتند و در مجلس روضه ای که از طرف مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حایری، در دهه عاشورا، در مدرسه فیضیه منعقد می شد، شرکت می کرد. روزی آقای سید علی سیف، خادم حاج شیخ عبدالکریم به آقا جمال گفت: «ای سیّد! اگر راست می گویی و تو سیّد هستی، چرا مردم را اذیّت می کنی؟ برو از حضرت معصومه علیها السلام بخواه تا تو را شفا دهد».
این حرف در سید جمال اثر کرد، در حالی که بغض گلویش را گرفته بود، به حرم حضرت معصومه علیها السلام رفت و شال خود را از سرش بازکرد و یک طرف آن را به ضریح بست و عرض کرد: «بر نمی خیزم تا شفا بگیرم.» پس از مدتی خوابش برد، در عالم خواب او را شفا دادند و کاغذی در کف دستش نهادند تا به حاج سید حسین آقا علوی (روضه خوان) بدهد. او پس از بیداری در می یابد که شفا یافته است و در دستش نامه ای هست، با ذوق و شوق بر می خیزد تا نامه را به حاج سید حسین برساند. نامه را محکم در دستش نگه داشته بود حتی جرأت نداشت به آقای حاج شیخ عبدالکریم حایری بدهد، می گفت باید آن را به حاج سید حسین آقا بدهم».
از مرحوم آیه الله شیخ مرتضی حایری (فرزند حاج شیخ عبدالکریم حایری) نقل شده، فرمود: «به او گفته شده بود که این نامه را به حاج سید حسین آقا علوی بده که برای ما روضه می خواند.»(23) و نیز از بعضی نقل شده: در عالم خواب ساختمان باشکوهی را به سید جمال نشان دادند و به او گفتند: «این ساختمان مال آقا سید حسین است…».
معلوم نبود که در آن نامه چه نوشته شده بود.
نیز نقل شده: وقتی که شفا یافتن او به مرحوم آیه الله شیخ عبدالکریم حایری می رسد، او را به حضور طلبیده و زانویش را می بوسد.
آیه الله شبیری(مدظلّه) می گوید: من با خود آقای جمال هژبر صحبت کردم و چگونگی شفا یافتنش را پرسیدم، گفت: «به حرم حضرت معصومه علیها السلام رفتم، متوسل شدم، در آن جا شخص محترمی را دیدم با نوک عصا بر زانویم فشار داد، در همان لحظه سلامتی کامل یافتم».
و از مرحوم آیه الله محقق داماد نقل شده: «او اشخاص شکوهمندی را در حرم می بیند و یکی از آنان با نوک عصای خود بر زانوی او فشار می آورد و او همان دم احساس شفا می کند».
از آیه الله حاج شیخ عبدالکریم حایری نقل شده، فرمود: «آقا جمال پس از دیدن این کرامت عوض شد، گویی از جهان دیگری آمده است، غالباً در حال سکوت و یا در حال ذکر خدا بود».(24)
حل مشکلات علمی
آیت الله کریمی جهرمی:
آن چه که راجع به تأثیر فراوان توسّل به حضرت فاطمه معصومه علیها السلام ذکر شد، منحصر به جنبه های مادی و اقتصادی و ظواهر زندگی نیست و در این محدوده، خلاصه نمی شود، بلکه آنانی که تشنه کام مقامات معنوی و یا زلال علم اند و دنبال حلّ مشکلات علمی، گام بر می دارند نیز از رهگذر توسل و روی آوردن به حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه علیها السلام می توانند مشکلات خود را رفع کرده، حجاب ها را از روی چهره مطالب علمی بردارند و به مقصد عالی و هدف والای خود نایل گردند؛ بلکه از نظر این که وجود آن مکرّمه وکُّلاً خاندان پیغمبر، با علم و معرفت صورت گرفته، خاندان علم و فضیلت اند، طلب نیل به علم و کمال، از آنان، زمینه مساعدتری برای پذیرش و اجابت دارد.
تاریخ نشان می دهد که اشخاصی با استمداد از انفاس قدسیّه حضرت معصومه علیها السلام و در پرتو توسل به آن مکرمه، حجاب های علمی را کنار زده، حقایق و نکاتی برای آنان از این رهگذر روشن شده است و بالاخره حوایج و درخواست های علمی حاجتمندان نیز در این جایگاه با عظمت روا شده، درخواست کنندگان، به حاجت خود رسیده اند.
مرحوم محدث قمی، در شرح حال صدر المتألهین شیرازی نوشته اند:
از بعضی از مشایخ خود شنیدم که مرحوم ملاصدرا به واسطه بعضی از ابتلائات از اقامتگاه خود به دارالایمان قم، که عُش آل محمد و حرم اهل بیت است، مهاجرت کرد و به حکم «اذا عَمَّتِ الْبُلْدانَ وَالبَلایا فَعَلَیْکُمْ بِقُمْ وَ حَوالیها فَاِنَّ الْبَلایا مَدْفُوعٌ عَنْها»؛ هنگامی که فتنه ها و ابتدلائات، شهرها را فراگرفت، بر شما باد به قم و حوالی آن، زیرافتنه ها از آنجا رفع گردیده است. به قریه ای از قرای قم که در چهار فرسخی آن شهر، واقع و موسوم به کهک است، پناه برد. گاه گاهی که بعضی مطالب علمیّه بر او مشکل می گردید، از کهک به زیارت حضرت سیّده جلیله، فاطمه بنت موسی بن جعفر علیها السلام تشرّف می یافت و از آن حرم فیض آثار، بر او افاضه می شد.(30)
حل مشکل علمی ملاصدرا
علامه حسن زاده آملی در کتاب در آسمان معرفت آورده است:
فرموده است که: «من در روز جمعه عمرم به چند سال رسیده است (که تاریخش را نام می برد) برای زیارت حضرت بی بی فاطمه معصومه علیها السلام از کهک آمدم به قم (آن وقت در کهک به سر می بردم) و این حقیقت، در جوار تربت دختر باب الحوائج الی الله بر من افاضه شده است». آنگاه این یافته اش را به برهان پیاده کرده است که مرحله دهم اسفار حالات و مشاهدات خودش را به طور اشاره اسم می برد.
گاهی مثلاً می گوید: «این مطلب را در کتاب های دیگر نمی یابید، نمی گوید: «بر ما افاضه شده» در این مورد بخصوص، در اسفار، به لفظ افاضه شد نمی گوید، بلکه می گوید: «در کتاب های دیگر نمی یابید» بعد شکر می کند و می گوید: «الحمدلله رب العالمین». مرحوم حاجی سبزواری در حاشیه و تعلیقه اش می فرماید: «این که شکرگزاری و حمد می کند» یعنی می فرماید: «بله، نعمتی است که خداوند به من اهداء کرده است.»(31)ملاصدرا و حل اتحاد عاقل و معقول یکی از نویسندگان در احوال ملاصدرا آورده است:
این سخن را بارها از بزرگانی مانند استاد آیهالله جوادی آملی شنیدم: اگر انسان کتابی و یا مطلبی علمی را در شهری که از نظر آب و هوا و موقعیت اقلیمی از قم بهتر است مطالعه کند، بعد عین همان کتاب و یا مطلب را در جوار رحمت بارگاه حضرت فاطمه معصومه علیها السلام در قم مطالعه کند، می بیند که برکات دیگری نصیب انسان می شود و حقایق بالاتری برای انسان کشف می گردد. این حقیقت را برای صدرالمتألهین هم پیش آمده است، زیرا ایشان هنگامی که در کهک زندگی می کرد، برای عرض ادب و توسل به بارگاه کریمه اهل بیت فاطمه معصومه علیها السلام مشرّف می شد. در یکی از این سفرها در جوار قبر فاطمه معصومه علیها السلام یک مسأله مهم و پیچیده فلسفی یعنی اتحاد عاقل و معقول در یک مکاشفه عرفانی، برایش حل شد. او خود در این زمینه می گوید: مسأله اتحاد عاقل و معقول از مشکل ترین مسایل فلسفی است که تاکنون هیچ فیلسوف مسلمانی توفیق حل آن را پیدا نکرده است. من با توجه کامل به سوی خدای سبحان از او خواستم که مشکل برایم حل شود، دری از رحمت حق بر من گشوده شد و در این مورد معرفت جدیدی برایم حاصل شد. «کنت حین تسوید هذالمقام بکهک من قری قم، فجئتُ الی قم زایراً لبنت موسی بن جعفر علیه السلام مستمداً منها و کان یوم الجمعه فانکشف لی هذا الامر»؛ هنگام نوشتن این بحث من در قریه کهک قم بودم. از آنجا رهسپار قم شدم، به زیارت دختر موسی بن جعفر علیه السلام مشرّف گردیدم و از آن حضرت در حل این مسأله یاری جستم. به برکت او در روز جمعه این مطلب بر من کشف گردید.(32)
رفع ابهام یک مطلب علمی
آیه الله کریمی جهرمی:
یکی از علمای برجسته و پرهیزکار، در حاشیه کتاب مکاسبی که از روی آن تدریس می کرده اند، در صفحه 143 (بحث ترتّب عقود متعدّده بر مال مجیز) نوشته اند:
بسم الله الرحمن الرحیم. دیروز هرچه روی این قسمت، مطالعه و فکر کردم برایم روشن نشد و موقع مباحثه شد؛ با بناء بر این که با تصریح به ابهام مطلب در این قسمت، درس را بگویم، آماده حرکت شدم و هنگام خروج از منزل، با توسّل به حضرت معصومه علیها السلام، خزینه غیر منقوصه الهی، دعا نمودم بیرون رفتم. دیگر حتی فکر مطلب هم نبودم، اما همین که نزدیک صحن مطهر رسیدم، ناگهان خصوصیّات مطلب از اول: (وللعقود اللاحقه…) تا (علی المعوّض ابتداً) به ذهنم، به اذن الله تعالی و برکت سیّدتنا فاطمه معصومه علیها السلام القا شد و روشن گردید، والحمد لّلّه علی اَلائِهِ وَ نِعَمِهِ، اِلهی بِفاطِمَهَ بِنْتَ مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍ اَلْهِمْنا کُلَّ خَیْرٍ وَ وَفَّقْنا لِما تُحِبُّ وَ تَرْضی اِنَّکَ عَلی کُلِّ شَی ءٍ قَدیر.(33)
به نقل از کتاب «پرتویی از روی دوست»
پی نوشت:
1) آل عمران / 50.
2) همان.
3) انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه، چاپ دوم، ص 17.
4) همان، چاپ دوم، ص 18.
5) همان، ص 59، چاپ 1379 ش، قم، انتشارات قیام.
6) معارف و معاریف، ج 8، ص 481.
7) روزنه هایی از عالم غیب، ص 116.
8) کرامات حضرت فاطمه معصومه علیها السلام، ص 40 به نقل از: بارگاه فاطمه معصومه تجلیگاه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام.
9) کرامات معصومیه علیها السلام، ص 45؛ کرامات حضرت فاطمه معصومه علیها السلام، ص 44؛ بارگاه حضرت فاطمه معصومه علیها السلام تجلیگاه حضرت فاطمه زهرا علیها السلام، ص 100؛ ستارگان حرم، ج 3، ص 209.
10) بر ستیغ نور (شرح حال آیهالله نجفی مرعشی)، ص 77؛ حضرت معصومه علیها السلام فاطمه دوم، ص 156.
11) حضرت معصومه علیها السلام فاطمه دوم، ص 157 و نیز ر.ک: شهاب شریعت، ص 288؛ بر ستیغ نور، ص 79.
12) حضرت معصومه علیها السلام فاطمه دوم، ص 167؛ فروغی از کوثر، ص 50.
13) حضرت معصومه علیها السلام فاطمه دوم، ص 170؛ آیه الله اراکی یک قرن وارستگی، ص 136؛ فروغی از کوثر، ص 52.
14) حضرت معصومه علیها السلام فاطمه دوم، ص 170؛ آیه الله اراکی یک قرن وارستگی، ص 138؛ فروغی از کوثر، ص 51.
15) کرامات معصومیه علیها السلام، ص 288.
16) فروغی از کوثر، ص 54؛ کرامات معصومیه علیها السلام، ص 127.
17) فروغی از کوثر، ص 55.
18) فروغی از کوثر، ص 56.
19) فروغی از کوثر، ص 59؛ حضرت معصومه علیها السلام فاطمه دوم، ص 166؛ حضرت معصومه علیها السلام چشمه جوشان کوثر، ص 129.
20) متوفّای 17 ربیع الثانی 1413 ه. سالیان درازی در قسمت بالای سر حضرت معصومه علیها السلام نماز صبح را اقامه می کرد و کتابخانه بسیار نفیسی گردآورده بود که شامل 7000 جلد کتاب چاپی و 1500 نسخه خطّی بود، که پس از ارتحال ایشان، نسخ خطّی به کتابخانه آستان قدس رضوی منتقل و عناوین آنها در یک مجلّد، تحت عنوان: «فهرست هزار و پانصد نسخه خطّی» چاپ و منتشر گردید.
21) کرامات معصومیه علیها السلام، ص 47.
22) کرامات معصومیه علیها السلام، ص 41.
23) از مرحوم حجهالاسلام والمسلمین شیخ قوام وشنوی نقل شده: «آقا سید حسین مرد با ایمانی بود، و در اقامه عزای امام حسین علیه السلام در مسجد امام حسن عسکری علیه السلام سهم به سزایی داشت، مرحوم آیه الله شیخ عبدالکریم حایری(ره) و مرحوم آیه الله نجفی مرعشی(ره) از سید حسین پرسیده بودند که در آن نامه چه نوشته شده بود؟ او پاسخ داد: اجازه ندادند بگویم». (ماهنامه کوثر، سال 1، شماره 4، ص 12).
24) حضرت معصومه علیها السلام چشمه جوشان کوثر، ص 117، و نیز ر.ک: فروغی از کوثر، ص 62؛ آیه الله اراکی یک قرن وارستگی، ص 134؛ حضرت معصومه علیها السلام فاطمه دوم، ص 168؛ کرامات معصومیه، ص 226.
25) بانوی ملکوت، ص 105، به نقل از: سرگذشت نیکان، ص 186 – 184.
26) بانوی ملکوت، ص 106.
27) بانوی ملکوت، ص 107.
28) بانوی ملکوت، ص 107.
29) بانوی ملکوت، ص 108.
30) بانوی ملکوت، ص 111.
31) در آسمان معرفت، علاّمه حسن حسن زاده آملی، قم، انتشارات تشیّع، چ 2، 1375، ص 61.
32) ماهنامه کوثر، شماره 24، ص 57.
33) بانوی ملکوت، ص 113.